این هم از روزگار ما. یه انقاق افتاد تا من با مامانم دوباره دعوا مون بشه؛همه وسایل منو ریخت آشغالی.داغون شدم.ولی دیگه این روزا می ره ولش کن اصلا.

خوب ما هم خونه تی کردیم رفت،خوب بود.از یه نظر دیگه خیلی بد شد،چون نصف وسایلم از بین رفت.نمی دونم چرا هر چی می گم ختم این مسئله تموم می شه.

یه خبر دیگه این که ما روفرشی رو هم شستیم.بعد یه آبروریزی دیگه هم شد،خاله مامانم هم اومد کمک کرد؛بعد ما به این بنده خدا شام چی دادیم؟؟آب گوشت!یعنی انقدر عصبانی شدم.و بعدش با شرمندگی فراوان اون رو دادیم خورد.

امروز نمی دونم برچی رفت یاران(برادران بهرامی)؟؟؟ولی هرچی بود برا مرگ شوهر عمه مامانم بود!آخه به رحمت خدا رفته.خدا بیامرزتش.ناهار هم با بابام اومد خونه!حرف زدیم بعدش مامانم رفت خونه مامانی،بابام رفت سر کار و من ماندم تنهای،تنهای،تنها میان همه بی حوصله گی ها اینترنت کجایی.

حالا می گوییدکه چرا از مدرسم نمی گم؟؟چون اگه دهن وا شه از مدرسه ای که من می رم به ویرونه در ذهن شما ایجاد میشه،پس نگم بهتر هست.

خوب حالا که دارم حساب می کنم می بینم پدرم در اومده!؟!؟!؟باید تا 28 برم و در این حالت بدبخت ترین آدم دنیا نیستم چون همه مدارس همین شکلی هستند.ولی در یه صورت خیلی برام بهتر شدچون مامانم اومد اجازم رو گرفت و تمام.

خوب امشب سال تحویل هست.برای همه آرزو موفقیت،سربلندی،و… رو دارم.و اما برای خودم هیچ آرزویی ندارم و برای همه یه عالم چیز خوب می خوام.خوب از فردا یه سال جدید شروع می شه و من باز هم خوشحال،باحال،دلقک،بی شعور،عوضی های جدیدی به من منتقل می شه و من به روزرسانی(آبدیت)می شم.

الان دارم کلاس ICDL می رم که دارن مبانی کامپیوتر و لپ تاپ رو یاد بگیرم.خیلی خوب هستش و خیلی باحال.شاید یه سری از کدهای اون رو گذاشتم تا شما هم ببینین و یاد بگیرین و حال کنید.                                                                                                 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها